سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه خداوند، بـنده ای را دوست بدارد، امانتداری را محبوبش می گرداند. [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :4
کل بازدید :94042
تعداد کل یاداشته ها : 98
04/2/12
5:21 ص

خاطره ای که براتون تعریف می کنم مربوط می شه به حدود سال 1370 یعنی 17 سال پیش .

من معلم دوم دبستان بودم و 46 دانش آموز داشتم و دو قلوهای خودم هم چند ماهه بودند و شبها نمی گذاشتن بخوابم .

املا گفتم، بعد به بچه ها تکلیف دادم و کسانی که نوبت تصحیح املاشون می شد

می اومدن سر میز من . حدود 4 تا املا صحیح کردم نفر پنجم اومد و ایستاد سر میز و من در حال تصحیح املای اون دانش آموز خودکار به دست نشستنی خوابم برد شاید حدود 5 دقیقه یا بیشتر به خواب خوشی فرو رفتم و

وقتی بیدار شدم دیدم همه ی دانش آموزان دارن تکلیف می نویسن و دانش آموز جلوی میزم همین طور ایستاده و تکون نمی خوره تا املاش را صحیح کردم رفت نشست . خوابی که رفتم تمام خستگی را از تنم بیرون کرد .

حالا فکر کنید اگر این اتفاق الآن با دانش آموزای حالا و مثلاً تو مدرسه ی راهنمایی بیافته هم همین قدر شیرینه؟؟؟               عمراً


88/8/11::: 10:58 ص
نظر()
  

پارسال یکی از دانش آموزای کلاس دوم با عجله و ذوق و شوق می خواست بیاد پای تابلو به من گفت:

مامانی من بیام؟

خب حسابی خندیدیم و اومد پای تابلو.

چند روز پیش دوباره این جریان در کلاس اول اتفاق افتاد اما با این لفظ:

زنعمو من بیام؟

 کلاس درس هم عجب جاییه ، مگه نه؟ اونم کلاس درس شیرین ریاضی!!!!



88/8/11::: 10:56 ص
نظر()
  

کدهای جاوا وبلاگ